تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : نادر
تاریخ : سه شنبه 25 بهمن 1390
نظرات

یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه،

سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود.

اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.


اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.

زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد،

این واقعا لطف شماست.


وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد،

زن پرسید: “من چقدر باید بپردازم؟

بقیشو توی ادامه ی مطلب بخونید ...

تعداد بازدید از این مطلب: 490
برچسب‌ها: زنجیره ی عشق , , , ,
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 113 صفحه بعد

نادر حیدرنژاد . 09113203206 . املاک حیدرنژاد . ویلا و مستغلات آمل


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود