آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه،
سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود.
اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.
اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.
زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد،
این واقعا لطف شماست.
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد،
زن پرسید: “من چقدر باید بپردازم؟”
بقیشو توی ادامه ی مطلب بخونید ...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 113 صفحه بعد
عضو شوید
عضویت سریع